انتقام
از اول سال منتظر آن موقع بود تا از اون انتقام بگیره تا بالاخره روزش رسید.
اون روز رفت به ناظم گفت: آب و تابشم کلی زیاد کرد وگفت میدونید فلانی دیروز موبایل آورده بوده؟
فرداش که رفت مدرسه دید اون شخص نیامده با خوشحالی داد زد بالاخره انتقام گرفتم.
دوستش گفت میدونی چه خبر شده؟ فلانی رو اخراج کردند. راستش اون روزی که تو شلوغ میکردی و اون اسمت رو نوشت و داد به مدیر اولش میخواستن تو رو اخراج کنن و به پدر و مادرت زنگ بزنن ولی اون خودش از تو همایت کرد و نگذاشت اون اسم تو را نوشت چون وظیفه اش بود منم آن روز آن جا بودم ولی اون از من خواست که چیزی به تو نگویم اشتباه کردی دوست من .
گوگو منتظرمةة آپ کنی بــــیـــــامـــــــــــــــ نـــ ــــظر بذارمـ!
باشه
سلام ونوس من طنازم من یه وب دارممیشه منو بلینکی منم می لینکم؟؟؟؟؟؟؟؟