وبلاگ نپتون
وبلاگ نپتون

وبلاگ نپتون

انواع صابون!




من که نمیتونم باور کنم این صابونه!

13 جمله طلایی دکتر ها!

«این بیماری شما باید فوری درمان بشه»:

یعنی من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه این بیماری خیلی ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتیبش رو بدم!

 

«خوب بگید ببینم مشکلتون از کی شروع شد»:

یعنی من از بیماری شما چیزی نفهمیدم و ایده‌ای ندارم و امیدوارم شما خودتان سرنخی به من بدهید.

 

«یک وقت دیگه از منشی برای آخرهای این هفته بگیر»:

یعنی من امروز با دوستام دوره دارم، باید برم؛ زودتر بزن به چاک!

 

«هم خبرهای خوب و هم خبرهای بد براتون دارم»:

یعنی خبر خوب اینه که من قراره یه ماشین جدید بخرم و خبر بد اینکه شما باید پول اونو بدین!

 

«من به این آزمایشگاه اطمینان دارم بهتره آزمایشهاتون را اونجا انجام بدین»:

یعنی من 40 درصد از پول آزمایش بیمارانی که به اونجا معرفی میکنم را می‌گیرم!

 

«دارویی که براتون نوشتم داروی خیلی جدیدیه»:

یعنی من دارم یه مقاله علمی مینویسم و میخواهم از شما مثل موش آزمایشگاهی استفاده کنم.

 

«اگه تا یک هفته دیگه خوب نشدید یه زنگ به من بزنید»:

یعنی من نمیدونم بیماریتون چیه شاید خود به خود تا یک هفته دیگه خوب بشه!

 

«بهتره چند تا آزمایش تکمیلی هم انجام بدین»:

یعنی من نفهمیدم بیماریتون چیه شاید بچه‌های آزمایشگاه بهتون کمک کنن.

 

«ابن بیماری الان خیلی شایع شده»:

یعنی این چندمین مریضیه که این هفته داشتم. باید حتما امشب برم سراغ کتابهای پزشکی و درمورد این بیماری مطالعه کنم!

 

«اگه این عوارض از بین نرفت هفته دیگه زنگ بزنید وقت بگیرین»:

یعنی تا حالا مریضی به این سمجی نداشتم خدا را شکر که هفته دیگه مسافرتم و مطب نمیام!

 

«فکر نمیکنم رفتن پیش فیزیوتراپیست فایده‌ای داشته باشه»:

یعنی من از فیزیوتراپیستها نفرت دارم نرخ‌های ما رو شکستن.

 

«ممکنه یک کمی دردتون بیاد»:

یعنی هفته پیش دو تا مریض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتند.

 

«فکر نمی‌کنید این همه استرس روی اعصابتون اثر گذاشته باشه»:

یعنی من فکر میکنم شما دیوونه هستین و امیدارم یک روانشناس پیدا  کنم که هزینه‌های درمانتون رو باهاش قسمت کنم.


شاهکاری از مهندس کامپیوتر و مهندس عمران



یک روز در پیاده رو داشتم می‌رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کارت‌های رنگی قشنگی دستش دارد ولی این کارت‌ها را به هر کسی نمی‌دهد! به خانم‌ها که اصلا نمی‌داد و تحویل‌شان نمی‌گرفت. در مورد آقایان هم خیلی گزینشی رفتار می‌کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت می‌داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، احساس کردم فکر می‌کند هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گران قیمت را ندارد، لابد فقط به آدم‌های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت می‌دهد! بدجوری کنجکاو بودم بدانم آن کارت‌ها چه هستند! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیست؟! من را تایید می‌کند؟!

کفش‌هایم را با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک شود و برق بزند! شکمم را دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم را جوری نشان بدهم که انگار برایم مهم نیست ! دل توی دلم نبود! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل می‌دهد؟! همین طور که سعی می‌کردم با بی‌تفاوتی از کنارش رد شوم با لبخندی به من نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت: آقای محترم! بفرمایید !

قند در دلم آب شد! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشان بدهم اصلاً برایم مهم نیست بهش گفتم: می‌گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم!

چند قدم آن طرف‌تر پیچیدم در قنادی و آن قدر هول بودم که داشتم با سر می‌رفتم توی کیک! ایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم، فکر می‌کنید روی کاغذ چه نوشته بود؟!

«دیگر نگران طاسی سر خود نباشید! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و آمریکا»